علی که  بوده ولی

علی که بوده ولی
به خلق بگفته بلی
چون آقایش محمّد
از سیطره بود بری
با مستبد یک ولی
خلق ز عقل شد تهی
دلشان را بت برده
همه گشته افسرده
ابزار دل عقل بوده
راه حقّش بنموده
تا نگیرد این به بند
آن را رسد بس گزند
هم محمّد هم علی
کردند با خلق همرهی

ادامه نوشته

سکولاریسم و اخلاق

حم کدیگفت:

اردیبهشت ۲۱, ۱۴۰۰ در ۱۱:۵۷ ق٫ظ

اخلاق بوده است چون خلّاق
نفس است بدان بس مشتاق
سکولاریسم بت سازی است
لائیسم را دان خوش اخلاق


خلق فرموده است بس عالم
داده نامهاشان را یاد بآدم
تا بشود جانشینش در زمین
کرده است امکان بس فراهم

 

خدا ساخته عالم را

حم کدیگفت:

بهمن ۴, ۱۳۹۹ در ۲:۵۸ ب٫ظ

خدا ساخته عالم را
گفتا دانند نامم را
بملائک پس بگفت
دهم مقام آدم را
گفتند کنیم تقدیست
بهمچنین تسبیحت
چرا کنیش خلیفه ات
کاری بود عجیبت
بیاموختش اسامی
چو یاد گرفت تمامی
فرمود برید سجده اش
یعنی بر او سلامی
چون می دانست
چیست شایست
به غایت بود چو آگاه
همان کند که بایست
کردند کرنش جز شیطان
غضب نمود پس یزدان
پس بر آدم کینه جست
راهش زند او بس چست
گفتا بکن هر چه میل تست
نتوانی فریفت تو کس را
داند تنها ربّش ما

خیر و شر

حم کدیگفت:

اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۹ در ۶:۱۴ ب٫ظ

خیر بوده و شر بوده
خیال را دار آسوده
تنها مطلق الله است
هر دو را خلق فرموده

برخورد مان با خلقت
عزت زاید یا ذلت
صلاح را گر ندانی
شرت بود از قدرت

قلم داده رب دستت
تا بنویسی خود کسبت
ز اینکه پرسد چه کردی
شکوه منمای از ربت

دار الامکان دنیا را
حق آفرید چون ما را
در جهاد با مفسد
باید بودن بس کارا

شبه قصه ( 24 )

نمرود را کشت پشه ای

که خلق می دید رمه ای

بخواست کشد چون خدا

فرمود برجیش شد بنا

زانجا تیری پس فکند

که پر کشید بس بلند

خورد به بال طایری

دلخوش شد از جاهلی

از دیدن چنان تیر

لافید منم یگان میر

ملت گفتند یالعجب

هم عجم و هم عرب

هر یک رفتند به راهی

نه تخت بماند نه شاهی 

نمرود بماند چون تنها

پشه انداختش پس از پا

وزوز در گوش می شنید

فرمود بر سر بس زنید

مخش پاشید از کوبه

برجش بماند مخروبه

کورونا خرد ذره ایست

پیشش پشه تپه ایست

لیک از هولش بس سران

پا در گلند چون خران

نمی دانند کاین بلا

زادگانند از خطا ؟!

آب و خاک و هم هوا

که آلاء اند از خدا

آلوده اند آنچنان

که قطع شده علقه شان

مگر مانده رو در ما

رب را گوییم رحم فرما ؟!

مانده جدا از مردم

تنهایانیم سردرگم

غار حراء نبى را

به وحی نمود پذیرا

متروک مانده معبد ها

ز نفس ساخته محبس ما

خواستیم کشیم رب خویش

یک ویروسش بزد نیش

این عزلت را فرصت دان

رحمت کند بل یزدان

 بست بحکمت گر دری

ز رحمت نی هم بری

آخوند نامی از خطای

 

آخوند نامی از خطای
خلق را نمود هم بپای
کز شرق و غرب دلزده
با خودی شد همنوای
هم سکولار ، هم ملی
می نمودند بد ادای
یا با شرق یا با غرب
بودند این دو همگرای
آخوندان درسخوانده
عمل کردند بس بجای
پس از عمری ترصد
الجه نسازند فدای

رب الذی هو خلق

رب الذی هو خلق
بنا فرمود من علق
آغاز باید پس سخن
بسم حق ذوالمنن
همو آموخت انسان را
ناموخته ی غیران را
هر کو نخواست این نعمت
بر وی بارید بس لعنت
بهر اخلاقست خلقت
انسان یابد تا قدرت
غایت باشد چون چنین
رو ز قرآن این ببین

خلق الانسان من علق

خلق الانسان من علق
یعنی بسته بس بحق
پس زالویش هان مبین
که خون مکد نا ز کین
علاقه است کنه مان
چنین خواسته ربمان
تا ندارند خوش پیوند
اندر دوزخ جای گیرند

ادامه نوشته

اهل سنت می گوید

اهل سنت می گوید

اهل سنت می گوید:
رهبر با خلق می پوید
خلق نایب خالق است
رهبر رایش می جوید
وانکه دم زد از غناش
از داد دستش می شوید
تن ندهد چون به قدر
بر کوس زور می کوبد
وانکه گوید من سرم
بر ریش خود می تیزد
منکر نشد وقتی نهی
ذلت جایش بنشیند
هیهات منا الذلة
نی در نیزار می موید
شاکله است قلب ما
كز آن عمل می روید
هر کو بشد قلبش پاک
عطر خوشش می بوید

*   *   *

معترضند شیعیان

با کینه از دیگران

شیعه گیرد چون دولت

قفل می زند بر زبان

شیعه بود فرقه ای

منزوی از مردمان

امام خواهند بهر خویش

پس رو کرده او نهان

بر خویش شاید اعتراض

نمانده بیش پرگمان

انگار همه شیعه ایم

با شمایم ، مؤمنون!

 

خلق الانسان من علق

خلق الانسان من علق

محمّد بود در حرا

که آمد ندا از فرا

بخوان بنام ربّت

که آفرید جمله را

هم مایه کرد بهر خلق

باری خون بسته را

در تأویل این علق

بنگر بسی خسته را

گر خواهیش دریابی

پیگیر بشو گفته را

انسان بگردد طاغی

ز استغنا از خدا

تنها ویست بی نیاز

از آشکار وز خفا

یعنی باشد بر ما فرض

پاس بداریم علقه را

خلقت نباشد عبث

بر حقّ مدان شبهه را

همره شوی گر با خلق

ربّت گردد رهنما

بی گور مانی بی کفن

از خلق گردی گر جدا

نتوان خوانم من زالو

در قول ربّ قطره را

بلکه کلّ مخلوقات

بهم باشند بسته ها

گر بگسلند این رشته

در تیه مانند بد رها

گمره شوند تکروان

بسکه باشند خودستا

هم ز شرّ این غرور

پناه بریم بر خدا

قرآن ، نبی ایضاً حج

آیه هایند بهرما

وجه هر سه باشد این

وثقی شوند عروه ها

هرکو باشد خودنگر

دشمن داند غیره را

و آنکه باشد خوش امّی

خواهد خیر توده را