نبی که ساخت مدینه

نبی که ساخت مدینه
همان نهاد رویه
تنظیم فرمود یک قرار
تا شهر یابد خوش مدار
نظر می داد چون نبی
وفاق می خواست از بسی
چنین بوده امر رب :
باب خلق را کن طلب
اکراه نبود هیچ روا
چنین نداد حق خدا
آیات نیستند ملا ها
خلیفه ساخت مردم را
علی که بود یک ولی
بهمچنین یک وصی
هرگز گفته امت را
خاصم بده رأیت را؟
على را گر شیعه ای
بدار چنین شیوه ای
اولو الأمرند کارداران
سنت و فرض پاسداران

دون مردم خدا نیز...

دون مردم خدا نیز
کی بکند بپا چیز؟
بت پرست خودپرست
تهمت بغیرش ببست

خدا دادست آزادی
حتی به شر شیادی
نگفت بندم دستت را
یارت دینش بربادی

آزادگیست سنگین بار
کمتر گیرند از این کار
بیشتر خواهند استبداد
هم بزنند غمگین زار

در دنیایند مردمان
کارسازان قدرشان
آیه نیستند تکروان
پدیده اند جمعشان

لإيلاف قريش

لإيلاف قريش

 

بهر الفت در مردم
تا نمانند سردر گم
وقت صیف و هم شتا
معبود دارید آن خدا
که با امان نان بداد
هم خانه تان او نهاد
پیلداران را سرشکست
به رگبار ریگ ببست
سرکوفتشان آنچنان
عین خاشاک کردشان

انقلاب ها مردم را نجات نداد

 

مصر

انقلاب‌ها مردم را نجات نداد

نویسنده: حکیم خطیب

امروزه غالبا با چنین پرسش هایی روبه رو می شویم:” به چه علت مردم مغلوب و مقهور دولت های خودکامه خود شده اند؟ چرا سر به شورش بر نمی دارند؟ چرا برای اصلاح یا تغییر وضع موجود اقدام نمی کنند؟ آیا نمی خواهند در یک سیستم دمکراتیک زندگی کنند؟”. و غالبا در پاسخ این جمله و نظیر آن شنیده می شود که این مردم به هیچ عنوان قصد ندارند همچنان تحت سرکوب باقی بمانند اما از ابزارهای سازمانی شده برای مبارزه با این وضعیت برخوردار نیستند. بدین ترتیب این وضعیت در واقع حاصل فقدان سازمان است و نه اراده و امید. جامعه مدنی به صورت سیستماتیک از سوی الیت های حاکم از همه معادلات کنار گذاشته می شود و تجربه نشان می دهد هر گونه مخالفت علیه دولت های اقتدارگرا نه در جهت منافع ملت بلکه به نفع دیکتاتورها تمام می شود.

با نگاهی به وضعیت مصر می توان نمونه ای از این وضعیت را دید. مردم مصر از زمان استقلال این کشور توسط الیتی متشکل از نظامیان، نیروهای پلیس و سیاستمداران (یا همان به اصطلاح بلوک های حاکم) هدایت و رهبری می شوند. توده مردم از بیش از شصت سال پیش همین رویه را دنبال می کنند و هیچ سازمان اجتماعی منسجمی که بتواند آلترناتیوی به آنان ارائه کند در اختیار مردم نیست.

برای این قبیل رژیم های حاکم هرگونه ورود ملت به روندهای تصمیم گیری به معنی از دست دادن قدرت است. ناصر، سادات، مبارک و به ویژه السیسی ساختارهایی برای تضمین بقای حکومت خود به وجود آوردند. سازمان ها و دوباره سازماندهی کردن شبکه اقتصادی و سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک نیز از طریق فشار و سرکوب به مرحله اجرا درآمد. البته گروه هایی از مردم در برابر این پروسه مقاومت نشان دادند اما اصولا از ابزار لازم برای انجام تغییرات بنیادین محروم بودند.

این ناتوانی جمعی برای تغییر مناسبات در مصر نهایتا در سال ۲۰۱۱ به یک خیزش خشونت بار توده ای انجامید. و همین خیزش توده ای بود که الیت حاکم را به واکنش واداشت و آنها برای جلوگیری از  بدل شدن این خیزش به یک به اصطلاح حمله و هجوم جمعی و عمومی، به نوعی تقسیم کار میان خود مبادرت ورزیدند.

پس از سقوط حسنی مبارک، از همین برخورد و حرکت جمعی الیت های جدیدی به وجود آمد که قدرت را میان خود قسمت کردند، به عنوان مثال اخوان المسلمین و احزاب سلفی. و جنگ قدرت میان بازیگران سیاسی بود که رژیم یا همان به ویژه نیروهای پلیس و ارتش را بر آن داشت که برای باقی ماندن در قدرت از به وجود آمدن هرگونه اتحاد میان نیروهای رقیب جلوگیری کنند.

در همین راستا بود که مدتی بعد فعالیت اخوان المسلمین ممنوع اعلام شد در حالی که احزاب سلفی به صورت کلی آزادی فعالیت داشتند. این روند که با تقابل ها و همکاری ها همراه بود در نهایت به این منجر شد که اهداف و منافع نیروهای رقیب و کنشگران سیاسی در برابر یکدیگر قرار گرفته و این گسستگی ها به معیارها و قوانین زندگی اجتماعی نیز تسری یابد.

این تحول از یک سو نهادسازی در زندگی اجتماعی را به محاق برد و از سوی دیگر به بلوک های قدرت این مجوز را داد که نوعی حضور و مراقبت دائمی خود را به مردم تحمیل کرده و از طرف دیگر به سازماندهی دوباره ساختار قدرت پرداخته و به این ترتیب مردم معمولی را از معادلات قدرت و کشور دور کنند. به این صورت بود که همه آن قدرت های کوچک و ضعیفی که از طریق چارچوب های نهادی حیات اجتماعی به وجود آمده بودند غیرقانونی و غیرمشروع اعلام و با خشونت تمام کنار زده شدند.

این مساله به ویژه زمانی خود را تمام و کمال نشان داد که اقدام به شدت خشونت بار علیه اخوان المسلمین و معترضان به کودتای نظامی سال ۲۰۱۳ انجام گرفت. کودتاگران در دوران ریاست جمهوری موقت عدلی منصور قانون جدیدی برای تظاهرات و تجمعات به تصویب رساندند. این قانون که در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ اجرایی شد در واقع به وزارت کشور این اختیار را می دهد که از برگزاری هر گونه تظاهرات جلوگیری به عمل آورد یا به هر صورت و دلیلی که خود صلاح بداند از صدور مجوز برای تجمعات و تظاهرات خودداری کند. طرح اولیه این قانون در روز ۸ جولای ۲۰۱۳ ارائه شد یعنی فقط پنج روز بعد از سرنگونی پرزیدنت محمد مرسی.

در این جا می توان تحرک دو طیف از قدرت را مشاهده کرد. یک طیف قدرت به اسم و در لوای برابری و عدالت، از طریق فشار و سرکوب بر مردم حکومت می کند و طیف دیگر همکاری و همراهی مردم را به بهانه حفظ اصول و معیارها خواهان است.

در کشور مصر از سال ۲۰۱۳ پارلمان متنتخب وجود ندارد. شخص السیسی قوانین را تحت عنوان فرمان صادر کرده و به این صورت با وجود مخالفت مردم اراده و خواست خود را عملی می کند. به عبارت بهتر حاکمان به این صورت امکان هر گونه مشارکتی را از ملت سلب کرده اند.

روز ۲۹ ژوئن ۲۰۱۵ هشام برکت بر اثر انفجار یک خودروی بمب گذاری شده کشته شد. او دادستان کل مصر و به اصطلاح نیروی پیش برنده آن دادگاه ها و محاکمه های فله ای بود، همان دادگاه هایی که احکام اعدام کاملا غیرقانونی و نامشروع را علیه اعضای اخوان المسلمین صادر کردند. حمله تروریستی علیه برکت اما تنها تاثیرش این بود که محبوبیت السیسی را در شبکه های اجتماعی به شدت افزایش داد و او به این طریق توانست تفوقی سازمان یافته را در برابر ملت به نمایش بگذارد.

السیسی در جریان مراسم خاکسپاری هشام برکت وعده داد که قوانین موجود در کشور را با هدف برابری و عدالت بیشتر تغییر دهد: “تحت شرایط فعلی دادگاه ها و همین طور قوانین ارزشی ندارند… عدالت به دست همین قوانین در زنجیر شده است.” و سپس قول داد که به اصطلاح “تروریست ها” را در صورت لزوم به اعدام یا حبس ابد محکوم کند.

عبدالفتاح السیسی قدرت پراکنده و تقسیم شده خود را سریع تر از همه دیکتاتورهای خاورمیانه تجمیع و تثبیت کرده و به این صورت خواست و اراده خود را به ملت مصر تحمیل کرده است و می کند. السیسی از قوه قضائیه و تشکیلات دادگستری مصر به عنوان یک ابزار ارتباطی استفاده می کند و بر همه ابزارهای نهاد قضا تسلط دارد و افزون بر روحانیان طرفدار رژیم و رسانه ها، نهادهای قهریه ای چون ارتش، پلیس و سرویس های اطلاعاتی و امنیتی را تحت امر خود دارد و از طریق همین نهادها به اعمال قدرت می پردازد.

این الگو البته نه تنها در مصر بلکه در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا دیده می شود. تحولات سیاسی امروز در کشورهای سوریه و یمن و لیبی برای مردم این کشورها خوشایند و راضی کننده نیست. غالب انتظارات و امیدهای این مردم از طریق انقلاب ها محقق نشد و این مسله کاملا آشکار است که کمای سیاسی این مردم تا آینده های دور نیز به یک نیروی منسجم تشکیلاتی جمعی و مشترک بدل نخواهد شد.

منبع: قنطره / ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 
  1.  
    نظر شما در انتظار بررسی و تایید می باشد . 

    در لسان اسلام انقلاب امری نامطلوب تلقی می شود که در بدترین شرایط سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی پیش می آید. امت محمدی باید از سنت نبوی پیروی کند که بنابه خود مبتنی بر حکمت الهی است. حضرت محمد ( ص ) چگونه موفق به تشکیل حکومت اسلامی در مدینه گردید ؟ سیزده سال انواع مرارت ها در مکه و خویشاوندانش را تحمل کرد. در این مدت یاران خود را از هرگونه عکس العمل عاطفی منع می فرمود و چون جان او و اصحابش به صرف تبلیغ مسالمت آمیز حق در معرض تهدید قرار گرفت دعوت اعراب اهالی یثرب را به هجرت پذیرفت. چنانکه همه اطلاع دارند از مشارکت مهاجرین و انصار و اهل کتاب ( همچنین قبایل مشرک ) امتی تاسیس کرد که مقررات مورد توافق و عملشان عالیتر از منشورات سازمان ملل می باشد. شکست انقلابات سیاسی امری مسبوق به سابقه مزمن است. تا وقتی که اسوه محمدی مورد تاسی مسلمانان قرار نگیرد توفیق آنان بعید می نماید.

در اندیشه دموکراسی مردم "حق ناحق بودن"دارند؛...

 

 

اختصاصی بوی باران| علوی‌تبار در ضیافت افطاری سازمان عدالت و آزادی در شیراز گفت: نواندیشی دینی با شکستن مطلق‌گرایی در نگاه دینی، بستر را برای حاکمیت اکثریت در کنار رعایت حقوق اقلیت، فراهم کرده است.

به‌گزارش کمیتۀ اطلاع‌رسانی سازمان عدالت و آزادی منطقۀ فارس، دکتر علیرضا علوی‌تبار در جمع فعالان اصلاح‌طلب شیراز با اشاره به اصول سه‌گانۀ دموکراسی، به بررسی نسبت این اصول با مبانی نواندیشی دینی پرداخت و گفت: در حکومت‌های دموکراتیک، سه اصلِ حاکمیت مردم‌سالارانه، برابری سیاسی شهروندان و حکمرانی اکثریت با رعایت حقوق اقلیت، پذیرفته شده است.

وی ادامه داد: در اصلِ حاکمیت مردمسالارانه، باید بپذیریم مردم حق حکومت دارند و می‌توانند تمام حاکمان را عزل و نصب کنند، بتوانند انتخاب کنند و انتخاب شوند و در مورد امور عمومی جامعه تصمیم بگیرند.

علوی‌تبار خاطرنشان کرد: بنا بر اصل برابری سیاسی شهروندان، افراد، مستقل از قومیت، دین، مذهب، نژاد و حتی تحصیلات و دانش و موقعیت اقتصادی و اجتماعی، از حق برابر در عرصۀ سیاست برخوردارند؛ یعنی در انتخاب‌شدن، انتخاب‌کردن و مشارکت در تدوین سیاست‌های کلی، حق برابر دارند.

این استاد دانشگاه تصریح کرد: اصل حکمرانی اکثریت به‌معنای این نیست که اکثریت حق داشته باشند اقلیت را از حقوق خود محروم کنند.

به‌گفتۀ این نواندیش دینی، در نگاه سنتی به دین، مشکل اصلی در اصل دوم، یعنی اصل برابری سیاسی شهروندان است، تاآنجاکه مثلاً افراد دارای علم و دانش دینی بیشتر، برای خود حق بیشتری در امور سیاسی و حاکمیتی قائل هستند.

علوی‌تبار افزود: دیدگاه‌های سنتی به عرصۀ حاکمیت به‌گونه‌ای است که نهایتاً یک یا دو اصل مردمسالاری را می‌توانند بپذیرند، اما نواندیشی دینی در تلاش است که بتواند هر سه رکن را حفظ کند.

 

وی با تأکید بر اینکه دموکراسی تجربه‌ای غیرقدسی و بشری است، اما در عمل، به‌رغم ایرادهایش،‌ بیشترین کارآمدی و کم‌ترین هزینه را در شیوۀ حکمرانی در بر داشته است، به طرح این پرسش پرداخت که آیا در اندیشۀ دینی می‌توان به روش حکم‌رانی دموکراتیک رسید؟ و ادامه داد: بین اندیشمندان مسلمان، در مورد اینکه منشأ مشروعیت حکومت چیست، دو نظریه وجود دارد: یک دیدگاهْ حق حاکمیت را از آنِ خداوند می‌داند که به پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) منتقل شده و در عصر غیبت، حاکم را همان‌ بزرگواران منصوب می‌کنند که به این دیدگاه، نظریۀ انتصابی می‌گویند. اما در دیدگاه دیگر، هرچند حاکمیت از آن خدا، پیامبر و امام است، در زمان غیبت، این حق حاکمیت به عموم مردم انتقال یافته است که به این دیدگاه، نظریۀ حاکمیت الهی – مردمی می‌گویند و نواندیشان دینی عمدتاً با همین نظریه موافق‌اند.

وی با تبیین تفاوت‌های مفهومی بین دو لفظ ملت و امت، اظهار داشت: وقتی از یک ملت حرف می‌زنید یعنی ساکنان سرزمینی که مالکین مشاع آن هستند افرادی را برای حکومت و ادارۀ امور سرزمین خود انتخاب می‌کنند. در این نگاه، قومیت، نژاد و دین تأثیری در این حق حاکمیت ندارد.

علوی‌تبار با بیان اینکه نواندیشان دینی بین احکام شریعت و قوانین موضوعه تفاوت قائل‌اند، به مرزهای اختلاف این دو مفهوم اشاره کرد و گفت: احکام شریعت با قوانین موضوعه از چند منظر، از جمله در ضمانت‌های اجرایی و نحوۀ استخراج، اختلاف دارد. ضمانت اجراییِ قوانین موضوعه قوۀ قهریۀ حاکمیت است، درحالی‌که ضمانت اجرایی احکام شریعتْ وجدان دینی مردم و اعتقاد آنان به جزا و مجازات الهی است؛ یعنی اگر کسی قانون را بشکند، مرتکب جرم شده ‌است، درحالی‌که اگر احکام شریعت را نقض کند، مرتکب گناه شده است.

وی افزود: همواره مصادیق این دو مفهوم بر یکدیگر منطبق نیست، و چه‌بسا ما فعلی را شرعاً گناه بدانیم، اما جرم نباشد و گاه فعل مجرمانه‌ای داشته باشیم که گناه نباشد.

این نواندیش دینی ابراز کرد: اگر بپذیریم که ما یک ملت هستیم، نه امت و بین احکام شریعت و قوانین موضوعه تفاوت قائل شویم، ذهن ما برای پذیرش اصل برابری شهروندان و امکان تغییر در قوانین آماده می‌َشود.

وی با بیان اینکه نواندیشان دینی بین دین و فهم دین فرق می‌گذارد، ادامه داد: با پذیرش تفاوت بین دین و فهم دین، شناخت ما از دین، انسانی می‌شود و مجموعه فهم ما از دین به یک سازۀ بشری تبدیل می‌گردد که حاصل تعامل ما با متون دینی است و ازآنجاکه هر سازۀ بشری دارای معایبی بوده و کامل نیست، فهم ما از دین نیز همیشه در معرض نقد و ارزیابی مجدد است.

 علوی‌تبار اظهار عقیده کرد: نواندیشی دینی با شکستن مطلق‌گرایی در نگاه دینی، بستر را برای حاکمیت اکثریت فراهم کرد و درعین‌حال، حق اقلیت را محفوظ می‌دارد.

وی در بیان نتایج نگاه نواندیشان دینی به حکومت، تصریح کرد: در این نگاه، ازیک‌سو، پیروزی در انتخابات، به‌معنای حق بودن نیست و میزان صدق و کذب یک تفکر را نمی‌توان با این ملاک سنجید. ازسوی‌دیگر، نمی‌توان مردم را به‌بهانۀ احتمال اشتباه و لغزش از حق انتخاب محروم کرد، چراکه در اندیشۀ دموکراتیک، مردم حق ناحق بودن دارند و حتی اگر انتخابشان اشتباه باشد، نمی‌توان حق حاکمیت را از آنان سلب کرد.

یک نظر
  1.  

    امت محمدی فارغ از تبعیضات نژادی، جنسیتی و قومی یا ملی حائز همان مزایایی است که برخی نوگرایان از ملت توقع دارند. امت مانحن فیه با هجرت از مکه به یثرب شکل گرفت که شهروندان آن ، اعم از مهاجر ، أنصار ، نصارا و یهود حضرت محمد مصطفی را به حکومت برگزیدند تا مجری موارد متفق فیه در اداره جامعه مدنی باشد . به همین لحاظ بود که آنجا مدینه النبی نام گرفت.به عبارت دیگر اسوه یادشده هنوز هم قابل تاسی می باشد.

وداع با مردی که بخشید امّا فراموش نکرد


وداع با مردی که بخشید اما فراموش نکرد
مریم قربانی فر
«من با سلطه سفیدپوستان جنگیده ام،با سلطه سیاه پوستان جنگیده‌ام.من آرمان برخورداری از جامعه ای دموکراتیک و آزاد در سردارم. جامعه ای که مردمانش در آن با هماهنگی و همبستگی و امکانات برابر زندگی کنند. این آرمانی ست که امیدوارم برای رسیدن به آن زنده بمانم، اما اگر لازم باشد، آرمانی ست که آماده ام برایش بمیرم.»این سخنانی بود که نلسون ماندلا در سال ۱۹۶۴در دادگاه رژیم آپارتاید بیان کرد؛ دادگاهی که وی را به خیانت محکوم کرد و به زندان انداخت و 27 سال را در زندان گذراند. او پس از آزادی یک دوره ریاست جمهوری آفریقای جنوبی را برعهده گرفت و سپس به صورت خودخواسته از صحنه پست‌های ظاهری کناره گرفت. ماندلا صاحب خصوصیات منحصر به فردی است، مولفه هایی که از او یک رهبر متفاوت نه تنها برای آفریقای جنوبي بلکه سرمشقی برای جامعه بشری و رهبران جهانی بوده است. ماندلا به جهانیان نشان داد که شهامت در نترس بودن خلاصه نمی شود بلکه شهامت، واداشتن دیگران به رهیدن از ترس است. او باحفظ اصول و اهداف، تاکتیک‌های مختلفی برای گفت‌وگو با طیف وسیع رهروان و حتی معاندانش به‌کار می‌گرفت و عملگرایی ایده آلیستی را به نمایش گذاشت. زندان به او بلندنگری را آموخت. ماندلا به مردم کشورش نمی گفت چه کنند، او بیشتر گوش می‌كرد. از هوشمندی‌ او در رهبري این بود که اجازه می‌داد خودش نیز رهبری شود.
ماندلا زبان و تاریخ و حتی بازی‌های ورزشی سفید پوست‌های آفریقای جنوبی را به خوبی فرا گرفت تا به روز مقابله یا مذاکره از آن بهره برد و قوت و ضعف و روش‌های آنها را بشناسد. از این راه توانست مشترکات بنیانی سیاهان و سفیدان را نیز کشف و استخراج کند.
ماندلا با همه حشر و نشر داشت و بسیاری شیفته اخلاق او می‌شدند. این شیفتگی بیش از دوستان و همراهانش، رقیبان را مسحور می‌کرد. باور او چنین بود که زیر چتر آوردن رقیبان راهی برای کنترل آنان است چون خارج از این چتر خطر آنها بیشتر است و باور داشت که مردم بر اساس علایق خود عمل می‌کنند و این را یک واقعیت طبع آدمی می‌دانست نه یک عیب، پس به آنها اعتماد می‌کرد. او بعد از 27 سال اسارت زندان با هزاران تلخی اش وقتی رهايی یافت تلخ نمی نمود و همواره می‌گفت: گذشته را فراموش کنید. نگاه او سیاه و سفید نبود. اعتقاد داشت که زندگی هرگز یا این یا آن نیست.  
یک بار بر اساس پژوهشی، سن رای دهندگان را به 14 سال کاهش داد و آن را در تلویزیون اعلام کرد. اما وقتی پشتیبانی افکار عمومی را ندید بدون ترشرويی آن تصمیم را ملغی اعلام کرد و این نشانه ای از باور پذیری او به عقل و خردجمعی بود. شاید از ماندگارترین میراث ماندلا به عنوان رئیس جمهور آفریقای جنوبی ترک قدرت پس از یک دوره ریاست جمهوری باشد. وقتی در سال 1994 در اوج محبوبیت انتخاب شد می‌توانست رئیس جمهور مادام العمر شود اما او برخلاف دیگرانی چون موگابه کنار رفت و شاید همین تصمیم او بود که سرنوشتی متفاوت از سرنوشت مردم زیمبابوه برای آفریقای جنوبی را رقم زد. موگابه نیز همچون ماندلا پرچمدار مبارزه در آفریقا بود اما نتوانست چون او در لحظه مناسب و زمان مقتضی تصمیم صحیح را بگیرد و عطشش به قدرت سرنوشتی متفاوت از ملت آفریقای جنوبی برای زیمبابوه را رقم زد.
ماندلا و سرگذشتش،وقتی قدرت را به دست گرفت،برخلاف آن چیزی بودکه در آفریقا جریان داشت.وی در اوج محبوبیت،قدرت را رها کرد.زندگی نلسون ماندلا درس و عبرتی توامان برای تمامی رهبران جهان بود که روزی مبارز راه آزادی بودند،اما وقتی بر تخت قدرت سوار شدند،آن شد که نباید می‌شد.نام ماندلا یک پرسش همیشگی است،این که سیاست بازان از خود بپرسند،او مقهور اسب قدرت نشد،ما کجا ایستاده ایم؟

منبع : قانون

ادامه نوشته