عصاره عصر

ز عصر زاید عصاره
حیله زاید دوباره
در عالمست خشیتی
کز حق جوید او چاره
دید ، دل و فؤادش
هیچ نماند بیکاره
آیات داند عالم را
کاوش کند هماره
حلمش بوده دون جهل
نه خود خواند مهپاره
کار دین است توکل
بر آنچه هم حق داده
 

هم زهرا رفت هم یاقوت

 

هم زهرا رفت هم یاقوت
هر دو شدند چون طاغوت
عصاره هست هر عصر را
گاهی قیصر ، گاه کسرا 
هر کو شود بت پرست
آخر گردد سرشکست
دهر را مکن هان بدنام
با خدایست چون همنام