قسم بقلم ( 4 )

امروز می خواستم به مراسم سوّمین پنجشنبه خدا بیامرز حاجی بردی آرمند / بایبوز بروم. نطر خانم را پرسیدم. بلحاظ عرف ناشی از واگیری کرونا , همانرا که هفته قبل رفتم کافی دانست. از این خبر یافتم که مرحوم به علّت ابتلاء به کووید 19 برحمت ایزدی نپیوسته بلکه گرفتار تومور بدخیم مزمن مغزی بوده  فلذا مراجعه دیر هنگامش بلااثر از آب در می آید. مرحوم وایدای ایسگلدی هم به همین علّت دارفانی را ترک کرده است. البتّه نامبرده جرّاحی موفّقی داشته ولیکن وقتی از درخت حیاطش برای چیدن میوه / چیزی بالا می رود تعادلش را از دست داده و اجلش سر می رسد. وانگهی عبدالساری قونانوروس نیز زیر عمل تومور مغزی است. خدا شفایش دهد. داماد خدابیامرز قزقبای / کوروش دانشیار است. فرد سلیمی است . عبدالسّتار بلی از او تعریف می کند که در حدّ خود کمک نقدی خوبی به مسجد نوساز قزاق محلّه شمالی بندر ترکمن می کند. بر عکس بعضی جاهلان با خود مسجدسازی روی خوشی نشان نمی دهند. مسلّم است که هیچ عمل خیری بی پاداش نخواهد ماند. عبدالساری کارمند بازنشسته دارایی است. به صاحب این قلم نیز در معافیت از مالیات وکالت خیلی مساعدت می کرد. بگذریم.

در پی نوشته های پیشین بیافزایم که در هر حال اگر دنیا را مثل جهنّم ببینیم آخرتمان نیز می تواند دوزخی باشد ؛ مگر خداوند غفّار بیامرزد. دلیلم آیاتی از قرآن کریم است که وقتی مردم از نعمات بهشتی برخوردار می شوند می گویند اینها مشابه همانهایی است در دنیا می دیدیم. الغرض چنانچه از پدیده های خوش یا ناخوشایند دنیوی بهره نبریم با دستانی خالی آنرا ترک خواهیم نمود. به عبارت روشنتر می شود تهدیدات را تبدیل به فرصتها کرد. این امر مستلزم تدابیر شایسته است. بر عکس اگر بدون تعقّل با حوادث برخورد کنیم عاقبتی جز احساس حرمان نتوانیم داشت. بین قزاقها این تکیه کلام هست که پسر / دختر یک چارک کمتر از پدر/ مادر زاده می شوند. بنده به خلاف این عقیده دارم : فرزندان باید کاملتر از ابوین خود بار آیند. اگر روند حیات وفق گفته رایج بود بنی بشر هنوز در غارها می زیست. امّا می بینیم که آدمیان تمام اکناف را کاویده ولیکن همچنان بلندپروازیها دارد. با اندکی تعمّق می بینیم که اشخاص برجسته از خاندانهای معمولی برآمده اند. در عین حال مشاهده می شود آقازاده های بسیاری به خاک فلاکت افتاده اند. 

این هم از کمال حماقت است که همه را بگردن پروردگار بیافکنیم که برخی را سعادتمند و کسانی را فلکزده می سازد. در عالم واقع هیچ حال و احوالی خارج از قدر الهی ممکن نمی باشد. در عین حال تحقّق امور نیز با قضای ربّانی است که با عنایت به هر عملی از ما شکل می پذیرد. به قول مرحوم طالقانی اعمال انسان بسته وزن / تقل آنها مستحقّ ثواب و عقاب خواهد. یعنی باید کاری خوب یا بد را دانسته و عمداٌ انجام دهیم تا در دفتر عمرمان درج شود. ناگفته نماند بیکارگی ما را حدّاکثر در اعراف قرار می دهد ؛ مگر یکی با شفاعتش به بهشت کشاند. 

اینکه نزدیکترین عزیزمان را از دست بدهیم مصیبت عظمی نیست تا بدان سبب زانوی تحسّر به آغوش کشیده از زندگی سیر شویم. اگر رفیق آخرتمان از ما جداشده بایست در زندگی خود چنان کار کنیم که ثوابش به آن رفته برسد.       

تقدیر و قضا

هم تقدیر و هم قضا
هر دو باشد از خدا
گر بدانی تقدیر را
از خدا خواه پس رضا
نخواه دوشی ورزا را
کاین طلبست نابجا
ناخدائیست سکاندار
حرمتش را دار بجا
بت را داری اگر خوار
بر حق شود هم روا

علی، حسن و حسین

هم علی مرتضی
هم حسن مجتبی
بداده اند خود رضا
بدانچه بود از قضا
با عملش حسین هم
نی به شری متهم
هیچیک نبودند خدا
بلکه فائز در بلا
علی بخورد چو ضربه
روی آورده به کعبه

ای رب بگفت نک بردم
کس نگوید من مردم
آن کشته عدل خویش
خواسته بپا رسم و کیش
نمی خواسته سیطره
سنی بودست یکسره
حسن نخواست سلطه ای
چون ندیدش تحفه ای
پس بدادش رقیب را
گرچه بینیم عجیب ما
حسین نخواست اقتدار
سنت بخواست برقرار 
یا که اصلاح در سنت
با برائت از بدعت
جدش بشد گر مسؤول
امت را بود خود مقبول
تحميل می کرد گر یزید
خیرش حسین چون ندید؛
کوفیان را حق بداد
گرچه بودند بدنهاد
یعنی نگفت او من قال
بلکه بکرد حق دنبال
خواهی بخواه خواه نخواه
دینش نخواندست گناه 

وجود و وجوب

وجود و وجوب

 

ما موجود ممکنیم

هم بوجوب مؤمنيم 

واجب داده امکانات

تا بتوانیم خود کنیم

بزور و زر یا تزویر

هرگز مباد تن دهیم

خواهندمان چون روبات

لیکن بخود می رویم

اینست قضا هم قدر :

قدرت به هر کس دهیم

قدر خود را چون دانیم

شاخ شاهان بشکنیم

 

اودیسه فضایی

اودیسه را چون خواندم

غرق حیرت پس ماندم

رمانی است فضایی

بر ماوراء نگاهی

سواران سفینه

تکرار کنند اودیسه

اولیسانند تو گویی 

پی رازی وجودی

ز پیشتازند کم آگاه

وأنچه بود هم در راه  

راقم شدست مدعی

یکی بودست منتهی

یعنی این را فهمیده

کجا ممنوع گردیده

    *   *   *

هرکو داند وسع خویش 

زآن نگذارد گام به پیش

هر چند کند او عروج

دست بردارد از خروج

آنچه باشد در زمین

بهرش بود بس همین

دست نندازد بر فضا

اخلال کرده در قضا

فرش زمین بس داند

پای بر فلک نگذارد

باز آورد این پیام

بازنده شد در قیام

   *  *  *

کابوی، روس و یک هندی

در رقابت با چینی

پی کشف سر سنگ

گویا گشتند با فرهنگ

انگیزه شان سنگ کعب

واداشته بر جهد صعب

لیکن همه جد و جهد

افزون نمود حجم جحد

تا مشتری شد پرواز

تا دریابند خود این راز

راستتر بود این الحق

هست برعالم یک مطلق

مخلوقات را بنمایند

هر آنچه حمل بتوانند

نتوان بدید ذاتش را

تا که هستیم ما دنیا

مشهود بینیم گر ابزار

محبوب آید در انظار

تنهاش بدید آن مؤمن

بر وجودش شد مذعن 

 

 

 

 

قضا

خدا خواهد هر چه را

همان بوده چون بلا

چاره ماند خوش یکی

دست آویزیم بر دعا

هر دم شود پس بداء

آنچه بوده خود قضا 

آن را که جان بداده

مرده مخوان در منا

هرکی برده جان بدر  

ممنون بود از خدا