اسلام یعنی صلح و سلم

 

اسلام یعنی صلح و سلم
بهر مدارا کلّ بهم 
هم بیدین و هم دیندار
با هم کنند خوش رفتار
وفاق یابند در امتّ
بهم دهند پس قدرت
بنوشته پیمان را
پی تحکیم بنیان را

دین و خدا

هیچ دین ندارد خدا
بل نمودست خود بما
آنچه نامش اسلامست
سلم دارد خوش روا
حتی ابلیس یله شد
گرچه نکرد جز دغا
حتی کافر بهر دین 
نداده اند حق ورا
ایران زمین نا آباد
غرقه ماند در بلا
ام القراء خواست قریش
مدینه گشت پس بنا
هر چه نماند مدینی
جمله شدند خود فنا
مجاز بود اندر شهر
مظلوم باشد پر صدا
در روستای پر بیداد
مهدی باشد در خفا

اسلام يعنى صلح و سلم

اسلام یعنی صلح و سلم
ای مسلمان این را فهم
هیچکس نباشد بیدین
غیر از رب العالمین
همه را هست حق کفر
تا که هستش طول عمر
خدا گفته است نبی را
اکراه منمای کسی را
آمر می باش بالمعروف
دلها گردند بل مألوف
تنها نه اى تو آیات
بلکه ارض و سماوات
دستم مگر بسته است
چرخم بأمر رفته است
امانات را کن ادا
از من طلب پس جزا
اقرأ گفتم كه ترا
بر امتت کن روا

بوحنیفه اعظم است

بوحنیفه ، بین ،اعظم است

همو که در سلم اقدم است

شاگرد بوده است باقر را

دیده است ظهر ظاهر را

هر تلمیذش در جهاد

در فقه بابی نو گشاد

هم آفرین بر سروش

جاهل ازو در خروش