شاید میرد طبیعت ( آبای )
شايد ميرد طبيعت ، آدم ماند جاودان ،
برنگردد وليكن خنده كنان شادمان .
جدائي را بين « من » و « مال من » ،
« مرگ » خوانده اند يكدسته از جاهلان .
بسي كسان دل بدنيا داده اند ،
با شيدائی پا در گل هم مانده اند .
مگر توان گفت مرده ، باري كنيد انديشه ،
به آنان كه سرمدی سخن ز خود داشته اند ؟
بی اعتنا كه باشد به زندگي در بقا ،
معايب فانی را باقی كند بر ملا .
نتوانی بدانی كه عيب آن در كجاست ،
مگر پی تدبر گيری كني اقتفا .
آنكه خواهد دنيا را رها كند عقبی را ،
برابر همديگر اين دو را نيست مدارا .
زبان نگردد گويم كه ايمان كامل هست ،
در بی عمل بهر حشر ، دلباخته اين دنيا .
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۵ ساعت 9:21 توسط حاجي محمد شادكام ، وكيل پايه يك دادگستري
|