جنگ و صلح

 

جنگت اول به بود از صلح تو در آخر
گر بترسی ز هر رزم نکندت کس باور
چون شناختت ضد سلم و آشتی
مصلحت را دوسویه تو بنما هم داور
گیریم باشی تو کورش ذوالقرنین
باختر گیری، سلطه یافته بر خاور
یأجوج فعال بمانده است هم مأجوج
قالشان را بكنى حقت بوده گر ياور 
تنها محقق بدان حق میباشد بلاشک
ضد چنین سلطانی دلیلت را پس آور

دروغ گوید آنچنان

  • دروغ گوید آنچنان

    دروغ گوید آنچنان
    دجال پبشش بیزبان
    با مرده کرد مشورت
    یا دید دروغ مصلحت؟
    از سیاهیست بالاتر
    رنگ رویش سرتاسر
    یکی کوردل گفته غیب
    کوری مگربوده عیب ؟!

    دروغ یک گوست از بالا

    به برف گردد هم مانا

    هرچند غلطد تا بزیر

    گنده تر است ناگزیر

    بهمن شود پس آوار

    هردم کند بد آزار